مدیر بودن خیلی کار سختیه

خیلی از کتاب ها و دوره های آموزش مدیریت سعی می کنند اصول و قواعد این کار را به صورت پلکانی و مرحله به مرحله بیان کنند. مثلاً :

1 – تعیین اهداف

2 – استخدام/ آموزش افراد برای دستیابی به اهداف تعیین شده

3 – ایجاد ساختار سازمانی متناسب با اهداف

4 - . . .

البته همه این ها برای مدیریت کردن یک سازمان لازم هست ولی کافی نیست.

تعیین اهداف های بزرگ و بلندپروازانه کار سختی نیست ، کار سخت اخراج کارمندان به خاطر نرسیدن به آن هدف هاست.

استخدام بهترین آدم ها کار چندان سختی نیست ، کار وقتی سخت می شود که همین آدم های عالی کم کم خودشان را بهتر و مهم تر از بقیه می بینند و دنبال گرفتن امتیازات بیشتر هستند.

رویابافی در مورد موفقیت سازمان کار سختی نیست ، کار سختی وقتی است که نیمه های شب از خواب می پریم و می بینیم که رویاهایمان تبدیل به کابوس شده است.

راز موفقیت در مدیریت چیست؟

متاسفانه رازی وجود ندارد. اما اگر قرار باشد مدیری فقط یک مهارت داشته باشد ، این مهارت توانایی تمرکز کردن و انجام دادن بهترین حرکت در لحظه ای است که به نظر هیچ حرکت خوبی وجود ندارد. یعنی دقیقاً زمانی که ترجیح می دهیم خودمان را از دیگران مخفی کنیم ، از مواجه شدن با یک وضعیت ناخوشایند فرار می کنیم یا مسئله را به گذشت زمان واگذار می کنیم بلکه گذر زمان باعث حل مسئله یا حداقل کاهش تبعات منفی آن شود که البته تجربه نشان داده که معمولاً تو این شرایط اوضاع بدتر می شود نه بهتر!

احتمالاً همه ما به اندازه کافی در مورد نحوه انجام کارهای درست و نحوه درست انجام دادن کارها می دانیم. شاید وقت آن رسیده که کمی بیشتر در مورد عملکردمان در زمان هایی که به دردسر می افتیم ، صحبت کنیم.

دردسر یعنی چه ؟


اگر شما صاحب یک کسب و کار یا مدیر جایی هستید احتمالاً برای شروع کار ، چشم اندازی از موفقیت را برای خود و سازمان ترسیم می کنید. استخدام بهترین کارمندان ، تولید بهترین محصولات ، ارائه بهترین خدمات ، ایجاد بهترین محل برای کار کردن  و . . . حالا نوبت کار کردن شبانه روزی است!

اما بعد از مدتی می بینید که ظاهراً کارها طبق برنامه پیش نرفته ، درآمدها به اندازه کافی رشد نداشته ، محصولاتی تولیدی اشکالاتی دارند که مرتفع کردن آن ها چندان ساده نیست و حتی بسیار هم پرهزینه است ، مشتریان از کیفیت خدمات ارائه شده رضایت ندارند ، از محصولات طبق پیش بینی ها استقبال نشده ، کارمندان اعتماد به نفس خود را از دست داده اند ، بعضی از بهترین نیروها ، سازمان را ترک کرده و آن هایی هم که باقی مانده اند مردد هستند و . . . اینجا همان جایی است که رویا تبدیل به کابوس می شود!

پس :

وقتی از خود می پرسیم اصلاً چرا این شرکت را تأسیس کردم یا چرا مدیریت این مجموعه را پذیرفتم یعنی به دردسر افتاده ایم!

وقتی کارمندان فکر می کنند شاید اینکه به آن ها می گوییم اوضاع رو به راه است چندان منطبق بر واقعیت نیست و البته خودمان هم می دانیم که احتمالاً حق با آن ها است ، یعنی به درد سر افتاده ایم!

وقتی به این نتیجه برسیم که انجام این کار بیشتر از توان و ظرفیت ما بوده ، یعنی به درد سر افتاده ایم!

وقتی در مورد موضوعی با کسی صحبت می کنیم ولی هیچ کدام از حرفهایش را نمی فهمیم چون دائماً به مشکلات فکر می کنیم ، یعنی به درد سر افتاده ایم!

وقتی چند روزی به مسافرت می رویم تا حال بهتری پیدا کنیم ولی عملاً برعکس می شود ، یعنی به درد سر افتاده ایم!

وقتی دور و بر ما کلی آدم هست ولی کاملاً احساس تنهایی می کنیم ، یعنی به درد سر افتاده ایم!

البته دردسر به معنای شکست نیست اما می تواند به راحتی به شکست بیانجامد. مخصوصاً اگر آدم های ضعیفی باشیم. متأسفانه بیشتر انسان ها به اندازه کافی قوی نیستند!

خبر خوب اینکه خیلی از بزرگترین مدیران مثل استیو جابز هم بارها به دردسر افتاده اند ولی توانسته اند خود و سازمانشان را نجات دهند. پس باید خوشحال باشیم که تنها ما نیستیم که گاهی با دردسر مواجه می شویم.

اما خبر بد این است که لزوماً قرار نیست همه آدم ها و سازمان ها از دردسرها سالم به نجات پیدا کنند. این احتمال هست که نتوانیم از پس آن بر بیاییم!

همانطور که گفتیم هیچ رازی برای موفقیت وجود ندارد اما بعضی روش ها وجود دارد که می تواند در مواقع بحرانی کمک کننده باشد. به موارد زیر فکر کنید و هر کدام که با شرایط شما سازگارتر است به کار ببندید! لطفاً نتایج به دست آمده را با ما در زیر همین مقاله به اشتراک بگذارید!

1 – همه بار مسئولیت را به تنهایی به دوش نکشید.

احتمالاً فکر می کنید خبرهای ناخوشایندی که دارید بقیه کارمندان را به اندازه شما ناراحت می کند. پس ترجیح می دهید چیزی به آن ها نگویید تا آن ها با روحیه بهتری کارهای خود را انجام دهند. اما این فکر نادرستی است یعنی در واقع دقیقاً برعکس این فکر درست است! هیچ کس به اندازه شخصی که بیشترین مسئولیت را بر عهده دارد ، نگران اوضاع نیست! قطعاً نمی توانید همه بار را به دوش دیگران بیندازید اما می توانید بخشی از آن را به دیگران منتقل کنید. ممکن است آن ها راه حل های بهتری داشته باشند!

2 – به یاد داشته باشید که همه چیز دائماً در حال تغییر است.

هیچ دوره ای به اندازه امروز ، متغیر نبوده است. فناوری ها مدام به روز می شوند ، رقبا عوض می شوند ، افراد بین سازمان های رقیب جابجا می شوند ، بازارها  دائماً در حال تغییر هستند. به هر حال همیشه چیزی برای عوض شدن وجود دارد. پس ایمان داشته باشید که همیشه یک حرکت جدید می تواند وجود داشته باشد!

3 – به تلاش خود ادامه دهید.

در دنیایی که فردا هیچ شباهتی به امروز ندارد ، ممکن است به جوابی برسید که  در حال حاضر غیرممکن به نظر می رسد. پس به تلاش خود ادامه دهید و منتظر شکار فرصت ها باشید.

قبول کنید که مقصر اول و آخر وضعیت فعلی خودتان هستید.

باید قبول کنید که بخش عمده مشکلات امروز تقصیر خودتان است. چون این شما بودید که اهداف را انتخاب کردید ، شما بودید که افراد را استخدام کردید ، شما بودید که تصمیمات مهم را گرفتید! شاید بگویید که تغییر در فناوری ، قوانین و مقررات و . . . موجب بروز این مشکلات شده است اما باز هم خودتان مقصرید که نتوانسته بودید این ها را پیش بینی کنید.

اما در عین حال بدانید که شما به عنوان یک انسان ، حق اشتباه کردن دارید. این که خودتان را بازنده بدانید دردی را دوا نمی کند. حالا که به دردسر افتاده اید عیار شما مشخص می شود. اگر قرار نبوده که عالی باشید از اول نباید مسئولیت قبول می کردید!

در صورت نیاز به مشاوره بیشتر کافی است فرم مربوط به درخواست مشاوره را تکمیل نمایید تا در اولین فرصت با شما تماس بگیریم.